خانم خ .ل همان مربی رانندگی است که قبل گفته بودم که آدم عجیب و غریبی است... خانم خ.ل انقدر عجیب است که من تمام مدت رانندگی به او فکر می کنم به جای کلاج و دنده و ترمز... خانم خ.ل قد بلندی دارد ...چهارشانه است و استخوان بندی درشتی دارد... خانم خ.ل جلسه اول که نشستم توی ماشین مرا برد زیر یک درخت توت پارک کرد و گفت عاشق درخت توت است ولی از توت متنفر است... خانم خ.ل همان زیر درخت توت بدون توجه به شوق من برای رانندگی یک ساعت حرف زد و از خودش گفت مثل استادهای دانشگاه که اول می آیند معارفه می گذارند خانم خ.ل دوازده سال مربی است و هر کس را که می بیند یا خودش شاگرد او بوده یا دخترش یا مادرش.... به هر حال در این دوازده سال استادی همه را کرده انقدر که هر کس را در طول را می بیند بی اختیار می گوید این زرنگ بود دفعه اول قبول شد خانم خ.ل روز در میون است یک روز مهربان و یک روز.... خانم خ.ل گاهی به حال کلاج من تأسف می خورد و رویش را می کند به شیشه ی آن طرف و به دور دست ها می نگرد و حتما وقتی می بیند من دارم کرکر به این مدل نگاه کردنش می خندم در دلش فحش های ناجور می دهد خدا نکند خانم خ.ل عصبانی بشود و طرف مقابل مرد باشد. ...او. می گوید مقتضای رانندگی فحش های ناجور است!!!! خانم خ.ل فال گیر است انقدر که می گوید عکس شوهرت را ببینم و بعد می گوید شوهرت بهتر از خودت است ولی سعی کن کفریش نکنی!!! و بعد اعتراف می کند همه ی این ها را از چشم هایش خوانده!!!!از چشم های عکسش خانم خ.ل دیگر تحمل من را ندارد فردا تمام می شود جلسات آموزشی خانم خ.ل الان پیامک داد ساجده چرا هیچ کس دلش به حال من نمی سوزد?! و من دلم سوخت برای قد بلندش برای صورت زرد رنگ و معصومیت عجیبش برای انگشت ها و دست هایی که زود پیر شده برای روزی ده ساعت کار کردن .... برای همه ی زن هایی که اجبار زندگی مجبورشان کرده مرد باشند