من تکراری
کم کم دارم تکراری میشوم
دیگر آن همه هیاهوهای قدیمی رفته اند...
اصلا چند وقت است بدجوری دارم تکراری میشوم
انقدر تکراری که دارم به خود تکراری هم عادت می کنم
چند وقت است بدجوری دارم عادت می کنم
زندگی برایم شده است مثل یک دایره ای که صبح تا شب بچرخی و باز شب همان جای قبلی دوباره دوباره دوباره دوباره از اول
زندگی شده است
صبح دانشگاه و کلاس بین کلاس حرف های چرت و پرت ...
ظهر سلف
عصر دانشگاه
خونه
غذا
خواب
تلفن
گردش های الکی
تلویزیون
اخبار
سینما
کتاب
تکرار
تکرار
تکرار
.........
یک نفر بیاید من را از این چاه بیرون بکشد
یک نفر ....
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 17:58 توسط ساجده
|